داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

دست های خیالی او

نویسنده: نرگس ریش سفیدی

عصر یک روزِ آفتابی بود…

شاید هم عصر یک روز طوفانی بود…

نمیدانم…هم خورشید بود…هم باد محکم خودش را به در و دیوار میکوبید…

آنطور محکم که زنی از خواب پرید و به پنجره نگاه کرد…

کودکش را محکم به آغوشش چسباند و گریه های او را در سینه اش حبس کرد…

اشک های کودک می‌غلتیدند روی سینه ی مادر و نفوذ می‌کردند به گل های بیشمارِ پیراهنِ بلندِ او…

خواب چشم ها را می‌درید و باد…پرده ها را…

لباس های کودک در آن باد،نشسته بودند روی شاخه های درخت مو…

خیس شده بودند و سنگین…

و در آن هیاهو،از جیبشان تخمه های آفتابگردان در می‌آوردند…

و همانطور که پاهایشان را تکان تکان می‌دادند،آواز می‌خواندند…

صدایشان هماهنگ با باد بود…

یک سمفونیِ فراموش شده…

هماهنگ با همان باد شدیدی که دماغه ی پرابهت ترین کشتی ها را هم به رقص وا می‌داشت…

و من،نگاه میکنم به دری که گویا قرار نیست هیچوقت،توسط هیچکس باز شود…

باران…خیلی کم…می‌بارد…

و مردم به خیابان ها هجوم می‌برند…

باران…خیلی کم…می‌بارد…

آدم ها به باران،به کوچه ها،به بن بست ها،به آزادراه‌ها…اتوبان ها…فرعی ها…چهار‌راه‌ها…آدم‌ها،به بلوار ها و میدان ها پناه می‌برند…

مردم به باران پناه می‌برند…

و من به دست هایِ خیالی او…

مردم به باران پناه می‌برند…

و من به دست های خیالیِ او…

مردم…

و من…

ما…پناه می‌بریم به افکارمان در قعر سکوت و سکون…

و به دست هایشان…

و به چشم هایشان…

و به سکوتشان…

و به آغوششان…

نه!

ما پناه می‌بریم به باران و ساعت‌هایمان!

فرشی که زیر پایم است اندازه ی بزرگ شدن سیزده کودک تجربه دارد…

به اندازه ی سیزده کودک رنگ باخته…

به اندازه ی سیزده کودک سالخورده است…کهنه شده…

او بزرگ شدن سیزده کودک را با تک تک ذرات وجودش احساس کرده…

و حالا چهاردهمین کودک…

با اینکه در اواسط ماه…و همزمان با ماه شب چهاردهم و با کامل ترین حالت ماه،متولد می‌شود…

باز هم قرار نیست کامل باشد…

هیچ کودکی هیچوقت در هیچ‌کجای دنیا کامل نبوده…

نه وقتی کودک است…و نه حتی وقتی بزرگ میشود…

اینجاهم…اینجا نه بوی عطر می‌آید نه بوی عود و نه بوی نارگیل…

بوی تن کودکی می‌آید که خوابش برده…

کودکی که کامل نیست…

و کامل هم نخواهد بود…

کودک ناکاملی که کاملا خواب است…

بوی کودکی ناکامل که کاملا خواب است…

و بوی کتاب هایی که به محض خوانده نشدن،فراموش شدند…

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: نرگس ریش سفیدی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *