داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

ما هنوز هم برادر هستیم؟

نویسنده: ماهان خلیلی

«تو هیچ وقت عوض نشدی، آرتور.»

گاهی اوقات عوض شدن برای آدم‌ها، کاریست بسیار دشوار؛ حتی اگر تغیر نکردن، به معنای از دست دادن تمام چیزهایی باشد که زمانی به آنها عشق میورزیدند. من در زندگی آدم خوبی نیستم. من آدم‌هارا میکشم؛ برای پول، برای هرچیزی که ارزشش را داشته باشد، یا شاید هم نه. نمیدانم.
زمانی که مردی را به خاطر چند دلار بی‌ارزش کتک میزدم، به من گفت که خانواده دارد، اما من گفتم اهمیت نمیدهم. واقعا اینطور بود؟ نه، من اهمیت میدادم، اما شاید هم اینطور نبود، دقیق نمیدانم.
چه کسی میتواند از هرچیزی در زندگی مطمئن باشد؟
اما من تنها به یک چیز اطمینان داشتم؛ دوستانم، کسانی که با آنها همراه بودم و پشتشان را همیشه میگرفتم. اما زمانی که تغیرشان را به چشم دیدم، زمانی که مردی که مرا پسر خود میخواند بالای سرم ایستاد و سکوت کرد، همه‌چیز تغیر کرد.
دوستانم دیگر دوست من نیستند، بلکه مدام در حال دروغ بافتن و خیانت کردن هستند.
اما، زیاد مهم نیست، بعضی از آنها هنوز هم دوست و برادر من هستند، کسانی که شاید بعد از مرگ من، گاهی اوقات به دیدنم بی‌آیند.
دیگر فرصتی نیست، دقایق آخر درحال سپری شدن هستند. شاید تنها چیزی که در این لحظه اهمیت دارد، دیدن دوستانی باشد که ترکم کردند. البته فکرنمیکنم چنین بشود.
اکنون که میمیرم، دیدن طلوع آفتاب بسیار زیباست…
«تو مرد خوبی نیستی، آرتور مورگان؛ اما تماما هم بد نیستی؛ تو میدونی مسیر زندگیتو چطور به سرانجام برسونی.»

پ.ن: برای تو آرتور دوست داشتنی.

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: ماهان خلیلی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *