داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

احساس

نویسنده: شیوا اسکندری

زبانی بگشای و بامن سخنی بگوی…
ای احساس خفته در غار وجودم
باتوسخن می‌گویم
لب تر کن و چند کلامی را بامن در میان بگذار
مرا از این مرداب خلا برهان
چیستی تو؟
حال به چه شکل و شمایلی درآمده‌ای؟
ترسیده‌ای؟
هیچ تورا نمی‌تواند بترساند
توآنقدر قدرتمندی که هیچ…هیچ چوبی تورا به آتش نمی‌کشد
چرااینگونه منزوی شده‌ای
چراهیچ نشانم نمی‌دهی
کمی عشق نشانم ده…
تاکمی دلتنگ شوم…یاکه اشک ریزم
کمی خشم از برای درس گرفتن…و آموختن
کمی بی‌تابی برایم بیاور
می‌خواهم که تاب‌ام را پرورش دهم
چرا کمی طراوت در سبدت جمع نمی‌کنی؟
تاکه آن‌ها را دزدکی بربایم
و در روحم بذرش را بکارم
برایم حس خوب تنهایی را بیاور…
شایدکه در این تنهایی خوشبختی من نهفته باشد
تو…تنهابیا…
از آن خواب بیدار شو…غافل باش…
بی‌تو زندگی معنایی ندارد
این مرداب خلا…مرا به آوارگی کشانده است
این بی‌حسی مطلق مرا…
در اعماق معدن‌ها غرق کرده‌است اما
این ارزش را در ابن عمق از زمین…
و دراین دیوار زندانی از برای چه می‌خواهم؟
روی برگردان ای سایه‌ی روشن روزگارم
وجودم با تو می‌تپد
و باتوست که می‌شود”من”
بیاتاکه گلبرگ‌های بی‌قرار امیدم بی‌آب نشده‌اند
بیا و دراین جنگل‌زارهای سبزرنگ و آبی‌رنگ
گل‌های سرخ یاکه خاکستری بکار…
من هررنگ تورا دوست می‌دارم

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: شیوا اسکندری
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *