رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

دو خواهر و شیشه زندگی

نویسنده: الینا علی پور

روزی روزگاری در زمان های قدیم دوخواهر دست در دست هم به بوستانی رفتند که پر از گل و سبزه بود آنجا بسیار زیبا بود آن دو خواهر تصمیم گرفتند نام آن بوستان را گلستان بگذارند تااینکه خواهر کوچکتر دو گل از میان گل های گلستان چید تا به پدر و مادر خود هدیه دهد وقتی گل ها را چید خواهر بزرگتر بی هوش شد خواهر کوچکتر بسیار گریه کرد تا اینکه جادوگری پدید آمد و گفت مجازات تو این است چراکه گلی را چیدی که می‌تواند نفس بکشد و مثل انسان است تو باید برای شکستن طلسم خواهرت از جنگلی بگذری که بسیار سرسبز و پر گل است که طول آن بسیار است بعد از آن باید به دامنه کوهی که در آن نزدیکی است بروی و دنبال گلی سرخ که در شیشه قرار دارد بگردی وقتی آن گل را چیدی من آنجا پدید خواهم آمد تااینکه ناگهان جادوگر ناپدید شد خواهر کوچکتر باسرعت به سمت جنگل روانه شد گل های زیبا خواهرکوچکتر را به حیرت آورده بود ولی او هیچکدام از این گل ها را نچید مسافت بسیاری را طی کرد راه رفت و راه رفت تااینکه باران از آسمان سرازیر شد او شکارگاهی را در نزدیکی میدید باسرعت به سمت شکارگاه رفت و یک شب آنجا ماند صبح روز بعد او تبدیل به دیو عظیمی شده بود که همه حیوانات از دیدن او وحشت می‌کردند او نمیدانست چرا حیوانات از او وحشت می‌کنند ولی این را خوب می‌دانست که حالا از خطر در امان است و هیچ حیوان درنده ای نمیتواند به او نزدیک شود ساعت ها گذشت تااینکه به دامنه کوه رسید و دنبال گل سرخی که در شیشه قرار داشت گشت وقتی آن گل را پیدا کرد میخواست آن گل را بچیند ولی سخنان جادوگر به یادش افتاد و گفت اگر این گل را بچینم مبادا خواهرم بیشتر در خطر باشد
خواهر کوچکتر نشست و منتظر آمدن جادوگر شد وقتی جادوگر پدید آمد به خواهر کوچکتر گفت آفرین و درود برتو که دیگر گلی را نچیدی نگران نباش خواهرت از اول هم در امان بود فقط من میخواستم تو را متوجه اشتباه خودت کنم آفرین برتو جادوگر بعد از صحبت هایش ناپدید شد و خواهر بزرگتر هم همچون جادوگر پدید آمد و خواهر کوچکتر بابت اشتباهی که کرده بود از خواهرش معذرت خواهی کرد و آن دو دست در دست هم به خانه بازگشتند

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: الینا علی پور
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *