رویداد آنلاین و رایگان "معرفی ادبیات فانتزی" - جمعه ۲۳ آذر، ساعت ۲۰ توسط استاد علیرضا احمدی برگزار خواهد شد.

داستان نویس نوجوان

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.31
7 آبان 1403

مکتب‌های ادبی

تاریخ انتشار:

10 اکتبر 2022

زمان تخمینی مطالعه:

21 دقیقه

آذر فیروزی راد

نویسنده در مجله داستان نویس نوجوان

مکتب‌های ادبی، چارچوب‌هایی فکری و هنری هستند که بر اساس تغییرات اجتماعی، سیاسی و فلسفی در طول تاریخ شکل گرفته‌اند و هر یک به گونه‌ای خاص به جهان و انسان می‌نگرند. این مکاتب با تاثیرگذاری بر ادبیات، هنر و اندیشه، زمینه‌های نوینی برای بیان احساسات و افکار انسانی فراهم کرده‌اند. از کلاسیک و نئوکلاسیک گرفته تا رمانتیسم، رئالیسم و مدرنیسم، هر مکتب با رویکردی متفاوت به مسائلی مانند طبیعت، فردیت، واقعیت و تخیل پرداخته و آثاری را خلق کرده که بازتاب‌دهنده روح و شرایط اجتماعی دوران خود هستند. بررسی این مکاتب به ما کمک می‌کند تا تحول ادبیات و نگرش انسان به دنیا را در گذر زمان بهتر درک کنیم.

کلاسیسیسم

کلاسیسیسم یا مکتب کلاسیک، به‌عنوان نخستین مکتب برجسته ادبی در اروپا، بر اساس بازگشت به هنر و ادبیات دوران باستان، به‌ویژه تمدن‌های یونان و روم، شکل گرفت و با تأثیر نهضت اومانیسم و رنسانس تقویت شد. این مکتب در پی احیای ارزش‌ها و فضیلت‌های اخلاقی و هنری تمدن‌های کهن بود و در قرن هفدهم به اوج خود رسید. کلاسیسیسم، علاوه بر احترام به ساختارها و اصول قدیمی، بر نظم، تعادل، و هماهنگی در آثار هنری تأکید می‌کند و به‌جای تمرکز بر احساسات شخصی، بر اصول جهانی و پایدار تأکید دارد.

در کلاسیسیسم، کلمه “کلاسیک” به معنای وسیع آن به آثار برجسته‌ای گفته می‌شود که به ادبیات ملی افتخار می‌بخشند؛ اما در این مکتب، عنوان “کلاسیک” به‌طور خاص به آثار ادبی‌ای اطلاق می‌شود که قبل از ظهور سایر مکاتب ادبی در فرانسه، از ادبیات یونان و روم تقلید کردند و بر اساس قواعد عقلانی و ساختارمند به نگارش درآمدند. مولیر، راسین و کورنی از بزرگان ادبیات کلاسیک فرانسه هستند که آثارشان با رعایت دقیق اصول و قواعد، بازتاب‌دهندهٔ ارزش‌های جامعه و تلاش برای نمایاندن حقیقتی کلی و جهان‌شمول است.

رنسانس به‌عنوان دوره‌ای که باعث تولد دوباره تفکر کلاسیک شد، در نقاط مختلف اروپا تغییرات عمیقی در ادبیات و هنر ایجاد کرد. این دوران، سرآغاز تجدید حیات ارزش‌های باستانی بود، اما در عین حال، تحولاتی که در فنون و اکتشافات علمی رخ داد، نگرش انسان‌ها را به‌سرعت دگرگون کرد. کلاسیسیسم نیز در سایه این تغییرات به جایگاه برجسته‌ای رسید، اما همچنان از خیال‌پردازی بی‌حد پرهیز کرده و بر نمایاندن حقیقتی ثابت و ایده‌آل تمرکز دارد که به باور هنرمندان آن دوره، تجلی روح و اصالت انسانی بود.

اومانیسم

نهضتی که در این روزگار زیر نام اومانیسم (انسان‌گرایی) شناخته می‌شود، نخست در ایتالیا مطرح شد و نامش را از رومیان گرفته بود. زیرا رومیان در عصر خود برای مطالعه و تحقیق درباره آثار یونان قدیم، یک نظام ادبی و فلسفی تحت عنوان Studia humanitatis برقرار ساخته بودند و عقیده داشتند که «در سایه مطالعه آثار قدیم می‌توان قدرت معنوی انسانی را رشد داد و او را به صورت انسانی‌تر، یعنی مدنی‌تری درآورد.» کلمه اومانیسم در اصل به معنی «مطالعات آزاد» بود. در نظر اومانیست‌ها، «ادبیات انسانی» یا «ادبیات نسل بشر» به ادبیاتی متفاوت با «الهیات» اطلاق می‌شود. به این ترتیب، اومانیسم به معنای مطالعات غیرمذهبی و تمرکز بر توانایی‌های عقلانی و اخلاقی انسان است.

اما نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که این مکتب به هیچ‌وجه مقابله‌ای با مذهب ندارد، بلکه هدف آن بازگشت به ریشه‌های فکری و فلسفی دوران کلاسیک یونان و روم است. در واقع، اومانیست‌ها معتقد بودند که مطالعه آثار باستانی می‌تواند به انسان‌ها کمک کند تا از قالب‌های خشک و محدود قرون وسطی رها شوند و درک بهتری از جایگاه انسانی خود پیدا کنند. در این دوران، بسیاری از متفکران و نویسندگان اومانیست به احیای فلسفه و هنرهای باستانی پرداختند و تأکید زیادی بر تعلیمات اخلاقی و فرهنگی انسانی داشتند.

اومانیسم نه‌تنها در زمینه ادبیات، بلکه در علوم، فلسفه و هنر نیز تأثیرگذار بود. در دوران رنسانس، اومانیسم به عنوان یک جنبش فکری و فرهنگی در سراسر اروپا گسترش یافت و منجر به تحولاتی عظیم در دنیای غرب شد. این جنبش به انسان‌ها آموخت که قدرت‌های عقلانی و اخلاقی خود را توسعه دهند و در جهت بهبود فردی و اجتماعی خود گام بردارند.

در نهایت، اومانیسم به عنوان یکی از اساسی‌ترین مبانی فکری رنسانس شناخته می‌شود که پایه‌گذار بسیاری از اندیشه‌های مدرن در زمینه‌های مختلف شد.

رمانتیسم

رمانتیسم یک جنبش هنری و ادبی است که در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ در اروپا به‌ویژه در آلمان، انگلستان و فرانسه شکل گرفت و در واکنش به کلاسیسیسم و اصول عقل‌گرایانه‌ی آن به‌وجود آمد. این جنبش در ابتدا به‌عنوان یک حرکت ضدسنتی و انقلابی مطرح شد که تأکید زیادی بر احساسات فردی، تخیل، آزادی و ایده‌های انقلابی داشت. رمانتیسم در واقع به‌دنبال آزادی هنری و فردی بود و جهان را از منظر فردی و احساسی می‌نگریست. این مکتب نه‌تنها به‌دنبال ارائه واقعیت به‌صورت بی‌واسطه و علمی بود، بلکه هدف آن انتقال تجربه‌های شخصی و درونی انسان‌ها به دنیای هنر و ادبیات بود.

رمانتیسم در واقع با انقلاب فرانسه هم‌زمان شد و بسیاری از مفاهیم فلسفی و سیاسی عصر روشنگری را که به آزادی فردی و حقوق بشر تأکید می‌کرد، در خود جای داد. این جنبش به آزادی‌های فردی، انقلاب‌ها و به‌طور کلی تحولات اجتماعی و سیاسی پرداخته و پیروزی انسان در برابر قدرت‌های استبدادی و ظلم را جشن می‌گرفت. همچنین، این جنبش بازتاب‌دهنده تمایل به جدایی از محدودیت‌های عقل‌گرایی و قوانین علمی بود و در عوض به احساسات و تخیلات انسانی توجه ویژه‌ای داشت.

یکی از ویژگی‌های برجسته رمانتیسم، تسلط تخیل بر واقعیت بود. در حالی که در هنر و ادبیات کلاسیک، واقعیت باید به‌طور دقیق و بدون تغییر نمایش داده می‌شد، رمانتیسم دنیای تخیلات و احساسات فردی را به عنوان یک حقیقت مهم در نظر می‌گرفت. در این مکتب، هنر نه‌تنها به عنوان یک بازنمایی از واقعیت، بلکه به‌عنوان ابزاری برای بیان درونیات و تجربه‌های فردی هنرمندان مورد استفاده قرار می‌گرفت. رمانتیک‌ها غالباً به‌دنبال بازسازی جهان از منظر ذهنی و احساسی خود بودند و می‌خواستند واقعیت را نه به‌صورت منطقی، بلکه از طریق رنگ‌ها و اشکال احساسات و تخیلات خود بیان کنند.

ویژگی‌های بارز رمانتیسم شامل تأکید بر فردگرایی، علاقه به طبیعت و دنیای درونی انسان، جست‌وجو برای آزادی‌های فردی و تأکید بر جنبه‌های تخیلی و عاطفی است. در این مکتب، طبیعت نه‌تنها به‌عنوان یک پس‌زمینه ساده برای داستان‌ها بلکه به‌عنوان یک موجود زنده و احساس‌برانگیز دیده می‌شد. نویسندگان رمانتیک مانند ویلیام وردزورث در انگلستان و جان کیتس، علاوه بر شاعرانه بودن آثارشان، به طبیعت به‌عنوان منبع الهام و آرامش برای روح انسان می‌نگریستند. این دیدگاه درباره طبیعت در آثار بسیاری از نویسندگان رمانتیک فرانسوی مانند ویکتور هوگو نیز دیده می‌شود، که در آثارش، نه‌تنها به زیبایی‌های طبیعی، بلکه به زشتی‌ها و تاریکی‌های اجتماعی نیز توجه می‌کند.

رمانتیک‌ها، برخلاف کلاسیک‌ها که به دنبال ارائه تصویری دقیق و منظم از جهان بودند، دنیای جدیدی خلق کردند که در آن انسان با احساسات و تخیلات خود در ارتباط است و قادر به تجربه جهان به‌طور مستقیم و بی‌واسطه است. آنها باور داشتند که انسان‌ها نه تنها باید از جبر اجتماعی و سیاسی آزاد باشند بلکه باید در دنیای درونی خود و جهان طبیعی خود نیز به آزادی دست یابند. برای مثال، جان کیتس با آثارش به زیبایی و پیچیدگی احساسات انسانی پرداخته و از طبیعت به‌عنوان بازتاب‌دهنده‌ی درونیات و احساسات شخصیت‌ها استفاده کرده است.

رمانتیسم اجتماعی

با گذشت زمان، رمانتیسم به‌ویژه در نیمه اول قرن نوزدهم به دو شاخه تقسیم شد. از یک‌سو، گروهی از نویسندگان به جنبه‌های عاطفی و فردی ادامه دادند، در حالی که گروهی دیگر به مسائل اجتماعی و تغییرات اجتماعی توجه کردند. در فاصله‌ی زمانی ۱۸۱۵ تا ۱۸۵۰، رمانتیسم اجتماعی به وجود آمد که به جای تمرکز صرف بر احساسات فردی و طبیعت، به مسائل اجتماعی و مشکلاتی که از جمله ناشی از تغییرات اقتصادی و سیاسی دوران انقلاب صنعتی و ناپایداری‌های اجتماعی بودند، توجه داشت.

این رمانتیست‌ها به‌ویژه بر عدالت اجتماعی، برابری و اصلاحات اجتماعی تأکید می‌کردند و برای رسیدن به این اهداف، خواستار تغییرات اجتماعی گسترده بودند. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های رمانتیسم اجتماعی، تأکید بر جمع به جای فرد بود. این نویسندگان بر خلاف رمانتیک‌های احساساتی که خود را تنها در دنیای درونی خود محدود کرده بودند، به جمع و توده‌های مردم و شرایط اجتماعی آن‌ها می‌پرداختند. آنان به‌جای تأکید بر فردیت، بر مشکلات اجتماعی مانند فقر، نابرابری و ستم‌های طبقاتی تمرکز داشتند و خواستار اصلاحات اجتماعی و سیاسی شدند.

سن سیمون، یکی از چهره‌های مهم رمانتیسم اجتماعی، با تمایلات سوسیالیستی خود به بررسی چگونگی توزیع ثروت و قدرت در جامعه پرداخت و به‌ویژه بر لزوم عدالت اجتماعی تأکید داشت. او معتقد بود که دولت باید در برقراری توازن و رفع نابرابری‌های اجتماعی نقش ایفا کند. چارلز دیکنز در انگلستان و ویکتور هوگو در فرانسه نیز از نمایندگان رمانتیسم اجتماعی بودند که در آثار خود به‌ویژه درک شرایط سخت و نامساعد طبقات فقیر و کارگر را به نمایش گذاشتند و در عین حال آرمان‌هایی برای یک جامعه بهتر و عادلانه‌تر بیان کردند. در حقیقت، این نویسندگان رمانتیک می‌خواستند از تخیلات و رویاهای خود فراتر رفته و جامعه‌ای واقعی‌تر و بر اساس برابری و عدالت بسازند.

رمانتیسم اجتماعی به‌طور کلی، از تخیلات شخصی فراتر رفت و بر مفاهیم عملی و اجتماعی تأکید کرد و در این راستا، آثار آن به‌گونه‌ای تحولی در جهت آگاهی‌بخشی و اصلاحات اجتماعی داشت. این تغییر نگرش از رمانتیسم فردگرایانه به رمانتیسم اجتماعی در نهایت به ظهور مکتب رئالیسم منجر شد که به‌طور گسترده‌تری به مسائل اجتماعی و مشکلات روزمره مردم پرداخت.

رئالیسم

رئالیسم یکی از مهم‌ترین جنبش‌های هنری و ادبی قرن نوزدهم است که به‌ویژه در ادبیات و هنرهای تجسمی ظهور کرد و در واکنش به رمانتیسم پدید آمد. در این مکتب، تأکید بر نمایش واقعیت‌ها، به‌ویژه زندگی اجتماعی و فردی انسان، بدون تحریف و پردازش‌های تخیلی بود. رئالیسم به‌جای اینکه به دنیای درونی و احساسات فردی بپردازد، بر واقعیت‌های عینی و قابل مشاهده تأکید می‌کرد و هدف آن، بازتاب بی‌واسطه و صادقانه از وضعیت اجتماعی و اقتصادی جامعه بود.

در رئالیسم، برخلاف رمانتیسم که دنیای تخیل و احساسات فردی را جستجو می‌کرد، زندگی به‌شکل ملموس و مستند به تصویر کشیده می‌شود. رئالیست‌ها تمایل داشتند تا جامعه را از نگاه واقعی و بی‌پرده به نمایش بگذارند و به‌ویژه مشکلات و چالش‌های افراد عادی جامعه را در کانون توجه قرار دهند. این دیدگاه به‌ویژه در زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی نمایان می‌شد و به نقد وضعیت موجود و ساختارهای اجتماعی می‌پرداخت.

نویسندگان برجسته رئالیسم مانند هنری بالزاک و امیل زولا، به‌طور مستقیم به جامعه و مسائل اجتماعی آن زمان خود توجه می‌کردند و آن را با دقت و جزئیات فراوان به تصویر می‌کشیدند. بالزاک در آثار خود مانند مجموعه‌ی “کمباریای انسان”، زندگی اقشار مختلف جامعه فرانسه، به‌ویژه طبقات پایین و متوسط، را به‌طور دقیق و با تأکید بر جزئیات کوچک اجتماعی، اقتصادی و روانی به نمایش گذاشت. او تصویری بی‌رحمانه و در عین حال دقیق از وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قرن نوزدهم فرانسه خلق کرد. بالزاک در آثارش هم‌چنین به بررسی رابطه‌ی بین افراد و محیط اجتماعی‌شان پرداخت و نشان داد که چگونه وضعیت اقتصادی و اجتماعی می‌تواند بر رفتار و سرنوشت انسان‌ها تأثیر بگذارد.

رئالیسم همچنین به نمایش زندگی افراد معمولی و روزمره توجه داشت و برخلاف رمانتیسم که به قهرمانان فوق‌العاده و داستان‌های تخیلی می‌پرداخت، در رئالیسم قهرمان‌ها معمولاً افراد عادی جامعه بودند. این افراد نه در دنیای افسانه‌ای، بلکه در محیط‌های واقعی و قابل لمس زندگی می‌کردند. به‌عنوان‌مثال، در آثار رئالیستی، قهرمان‌ها اغلب از میان طبقات پایین جامعه و افرادی که با مشکلات اقتصادی و اجتماعی روبه‌رو بودند انتخاب می‌شدند. این رویکرد، جامعه‌شناسی را به ادبیات وارد کرد و آثار رئالیستی به‌نوعی به اسناد تاریخی و اجتماعی تبدیل شدند که شرایط زندگی مردم را ثبت می‌کردند.

علاوه‌براین، رئالیسم به توجه ویژه به جزئیات زندگی روزمره و تأثیر محیط اجتماعی بر فرد معروف بود. نویسندگان رئالیست در آثار خود تلاش می‌کردند تا دقیق‌ترین جزئیات از وضعیت اقتصادی، اجتماعی و روانی شخصیت‌ها را به تصویر بکشند و نشان دهند که چگونه محیط اجتماعی بر رشد و شکل‌گیری شخصیت انسان‌ها تأثیر می‌گذارد. این نگرش باعث شد که آثار رئالیستی به‌عنوان منابع ارزشمند در تاریخ‌نگاری اجتماعی شناخته شوند و بسیاری از رمان‌های رئالیستی امروزه به‌عنوان منابع مهم اجتماعی و فرهنگی مورد استفاده قرار گیرند.

در نهایت، رئالیسم به‌عنوان یک مکتب هنری و ادبی، نه تنها در ادبیات بلکه در هنرهای تجسمی نیز تأثیرات عمیقی گذاشت و به‌ویژه در نقاشی و تئاتر به نمایش زندگی واقعی و مشکلات روزمره انسان‌ها پرداخته شد. رئالیست‌ها با تأکید بر دقیق‌ترین جزئیات، تلاش کردند تا جامعه‌ای را بدون هیچ‌گونه آرایش و تخیل به تصویر بکشند و از این طریق به نقد اجتماعی و فرهنگی دوران خود بپردازند.

ناتورالیسم

ناتورالیسم یک مکتب ادبی و هنری است که به دنبال کشف و بیان حقیقت طبیعت و انسان از طریق مشاهده و تجربه است. این جنبش در اواسط قرن نوزدهم در فرانسه شکل گرفت و بر این باور بود که هنرمند باید تمامی جوانب طبیعی و انسانی را بدون تحریف و به‌طور کاملاً واقع‌گرایانه به تصویر بکشد. ناتورالیست‌ها معتقد بودند که برای درک صحیح انسان و طبیعت، باید آن‌ها را به طور دقیق و علمی بررسی کرد و از تخیل و غلو پرهیز نمود. این رویکرد، به ویژه در عرصه‌های داستان‌نویسی و هنرهای تجسمی، بر تأکید بر واقعیت‌های اجتماعی، روان‌شناختی و فیزیکی انسان و دنیای پیرامون او متمرکز بود.

در ناتورالیسم، واقعیت به معنای عینی و ملموس آن پذیرفته می‌شود و هر چیزی، حتی زشتی‌ها و رنج‌ها، باید به همان صورتی که هستند نمایش داده شوند. نویسندگان ناتورالیست برخلاف رمانتیک‌ها که به تخیل و احساسات پرداخته بودند، بیشتر به ابعاد علمی و اجتماعی انسان توجه داشتند و تأثیر محیط زیست و وراثت بر رفتار و سرنوشت فرد را بررسی می‌کردند.

امیل زولا یکی از بزرگترین چهره‌های ناتورالیسم، با آثار خود به یکی از پیشگامان این مکتب تبدیل شد. او به‌ویژه در رمان‌هایش، واقعیت‌های تلخ و دردناک اجتماعی را بدون هیچ‌گونه تحریف یا تزئینی به تصویر کشید. زولا در آثارش بر تأثیرات محیطی و اجتماعی بر فرد تأکید داشت و به تحلیل دقیق‌ترین جزئیات تجربی می‌پرداخت. در این راستا، او از روش‌های علمی برای تحلیل رفتار انسان‌ها و جامعه استفاده می‌کرد و به شدت به واقعیات اجتماعی و شرایط اقتصادی زمان خود واکنش نشان می‌داد.

ناتورالیسم با تأکید بر واقعیت و علم، به بررسی مسائلی مانند فقر، فساد اجتماعی، بیماری و خشونت پرداخته و تأثیر زیادی بر ادبیات و هنرهای دیگر گذاشت. آثار این مکتب نه تنها در زمان خود، بلکه در قرن‌های بعد نیز باعث تحولات بزرگی در نحوه نگاه هنرمندان به انسان و جامعه شد.

سمبولیسم

سمبولیسم یا نمادگرایی، یک جنبش هنری و ادبی است که در اواخر قرن نوزدهم میلادی، به ویژه در فرانسه، پدیدار شد و به نوعی واکنشی بود به رئالیسم و ناتورالیسم که بر تأکید بر واقعیت‌های عینی و ملموس تمرکز داشتند. برخلاف این مکاتب که به تصویر کشیدن دنیای بیرونی و واقعیت‌های اجتماعی را هدف خود قرار می‌دادند، سمبولیسم بر بیان واقعیت‌های پنهان و دنیای باطنی انسان از طریق نمادها و استعاره‌ها تأکید داشت.

در این مکتب، هنرمندان و نویسندگان معتقد بودند که جهان ملموس و ظاهری تنها بخش کوچکی از حقیقت است و واقعیت‌های عمیق‌تر و معنوی‌تر در درون انسان و طبیعت نهفته‌اند. به‌جای تأکید بر ظاهر، سمبولیست‌ها سعی کردند به دنیای درونی و روحی انسان‌ها دست یابند. از این رو، زبان نمادین و استعاری برای بیان این مفاهیم به کار می‌رفت. در واقع، نمادها به عنوان ابزاری برای نمایش اندیشه‌ها، احساسات و تجربیات انسانی استفاده می‌شدند و می‌توانستند به شکلی انتزاعی و پیچیده، مفاهیم و حقیقت‌های پنهان را به مخاطب منتقل کنند.

شاعران و نویسندگان سمبولیست، برخلاف نویسندگان رئالیست و ناتورالیست که به طور مستقیم به جامعه و دنیای عینی می‌پرداختند، بیشتر به جهان‌های خیالی، روحانی و ماوراء طبیعی توجه داشتند و هنر را به‌عنوان ابزاری برای کشف و برقراری ارتباط با این جهان‌های ناشناخته می‌دیدند. به همین دلیل، آثار سمبولیستی غالباً پیچیده، رمزآلود و پر از تصاویر معنادار بودند که می‌توانستند معانی متعدد و متفاوتی را در خود جای دهند.

از برجسته‌ترین چهره‌های سمبولیسم می‌توان به شارل بودلر و آرثر رمبو اشاره کرد. بودلر در مجموعه شعر خود به نام «گل‌های شر» (Les Fleurs du mal) از تصاویری پیچیده و نمادین برای بیان اضطراب‌های روحی و بحران‌های اخلاقی انسان مدرن استفاده کرد. رمبو نیز با خلق اشعار سوررئال و تصاویر خیالی، دنیای درونی و ذهنی انسان را جستجو کرد و زبان شعر را به ابزاری برای ورود به دنیای ناشناخته‌های ذهن انسان تبدیل کرد.

سمبولیسم علاوه بر شعر، بر دیگر هنرها مانند نقاشی و موسیقی نیز تأثیرگذار بود و موجب شکل‌گیری جنبش‌های هنری و ادبی دیگری همچون سوررئالیسم و هنرهای تجسمی معاصر شد. در این مکتب، هنرمندان تلاش می‌کردند تا از قالب‌های سنتی هنر خارج شوند و به جای نقل واقعیت‌های بیرونی، دنیای ذهنی، روان‌شناختی و حتی ماوراء طبیعی را از طریق زبان و تصاویری نمادین به تصویر بکشند. آثار سمبولیستی به‌ویژه در قرن بیستم تأثیرات عمیقی بر شعر، داستان‌نویسی و هنرهای تجسمی گذاشت و همچنان در عرصه‌های مختلف هنری مدرن باقی ماند.

مدرنیسم

مدرنیسم یک جنبش هنری، فرهنگی و ادبی است که در اوایل قرن بیستم، به ویژه پس از جنگ جهانی اول، در واکنش به تغییرات اجتماعی، علمی و فلسفی گسترده‌ای که در آن زمان در حال وقوع بود، پدیدار شد. این مکتب به‌طور خاص در پی شکستن و کنار گذاشتن سنت‌های قدیمی و فرم‌های کلاسیک هنری و ادبی بود و تلاش داشت ساختارهای جدیدی در هنر و ادبیات ایجاد کند. مدرنیسم در پی رهایی از قالب‌های سنتی و تقابل با اصول و قوانین مستقر در هنر و ادبیات دوران قبل از خود بود. هنرمندان و نویسندگان مدرن قصد داشتند دنیای جدیدی از فرم، محتوا و ساختار ارائه دهند که قادر به بیان پیچیدگی‌های زندگی معاصر، بحران‌های اجتماعی و تغییرات سریع زمانه بود.

یکی از ویژگی‌های برجسته مدرنیسم، تأثیر عمیق علوم جدید و روان‌شناسی بر هنر و ادبیات این دوره بود. نظریه‌های روان‌شناسی فروید و یونگ، به‌ویژه در فهم دنیای ذهنی انسان و روابط پیچیده درونی او، به‌طور گسترده‌ای بر نویسندگان و هنرمندان مدرن تأثیر گذاشت. این تأثیرات موجب شد که آثار مدرنیستی بیشتر به کاوش در روان‌شناسی انسان، ناخودآگاه، حافظه و احساسات فردی پرداخته و از تحلیل‌های سطحی و خطی خودداری کنند. در حقیقت، مدرنیسم به جهان از دریچه‌ای پیچیده و چندلایه می‌نگریست و از رویکردهای ساختاری که دنیای عقل و منطق را تقویت می‌کردند، فاصله می‌گرفت.

نویسندگان مدرنیست به شکستن قوانین روایت و استفاده از ساختارهای نوین مانند جریان ذهن (stream of consciousness) و عدم استفاده از ترتیب زمانی در داستان‌سرایی روی آوردند. این تکنیک‌ها نه‌تنها به نویسندگان این امکان را می‌داد که به پیچیدگی‌های ذهن انسان بپردازند، بلکه ساختارهای رایج و ساده داستان‌نویسی را دگرگون می‌کردند. در آثار مدرنیستی، واقعیت بیشتر از آنکه به‌طور مستقیم بیان شود، به‌صورت فشرده، نمادین و چندوجهی نمایان می‌شد.

نویسندگان برجسته‌ای مانند جیمز جویس و مارسل پروست از پیشگامان مدرنیسم در ادبیات بودند. جویس در آثارش، به‌ویژه در رمان‌های معروف خود مانند «اولیس»، از تکنیک جریان ذهن و لایه‌های پیچیده زبانی بهره برد تا به‌طور عمیق‌تری به دنیای درونی شخصیت‌ها و پیچیدگی‌های ذهن انسان بپردازد. همچنین، پروست در رمان‌های خود، به ویژه در مجموعه‌ی «در جستجوی زمان از دست رفته»، با استفاده از یادآوری‌های لحظه‌ای و تحلیل‌های دقیق روان‌شناختی، به تجزیه و تحلیل زندگی و ذهن انسان پرداخت.

مدرنیسم نه‌تنها در ادبیات بلکه در هنرهای تجسمی، معماری و موسیقی نیز تاثیرات عظیمی گذاشت. هنرمندان مدرنیست در این حوزه‌ها به دنبال تجربه‌های نو و متفاوت بودند و به‌طور مستمر در حال آزمایش با فرم‌ها و تکنیک‌های جدید بودند. در نقاشی، برای مثال، هنرمندانی چون پابلو پیکاسو و هنری ماتیس به‌طور جدی با اصول پرسپکتیو کلاسیک و اشکال طبیعی مخالفت کردند و از فرم‌های هندسی و انتزاعی بهره گرفتند.

در مجموع، مدرنیسم به‌عنوان یک جنبش فرهنگی و هنری، به‌طور رادیکال در پی کشف و بازنمایی دنیای درونی انسان‌ها و تجزیه و تحلیل زندگی معاصر بود. این جنبش با استفاده از فرم‌های جدید، نظریه‌های علمی و روان‌شناختی، و جستجو در پیچیدگی‌های ذهن انسان، نقشی برجسته در تحولات فرهنگی و هنری قرن بیستم ایفا کرد و تاثیرات آن در دهه‌های بعدی نیز ادامه یافت.

سوررئالیسم

سوررئالیسم یا فراواقع‌گرایی یک جنبش هنری و ادبی است که در دهه ۱۹۲۰ و به‌ویژه تحت رهبری آندره برتون، به‌عنوان یک واکنش به محدودیت‌های واقع‌گرایی و رئالیسم ظهور کرد. این مکتب بر اساس کشف و بیان ابعاد ناآگاهانه ذهن انسان و دنیای رؤیایی بنا شد و هدف آن، فراتر رفتن از مرزهای واقعی و شناخته‌شده بود. سوررئالیست‌ها به دنیای پنهان ذهن و احساسات انسان، به‌ویژه در ابعاد ناخودآگاه آن، توجه داشتند و این مسأله را از طریق هنر و ادبیات به تصویر کشیدند.

این جنبش شدیداً تحت تأثیر نظریات روان‌شناسی فروید قرار داشت. فروید، با نظریه‌هایش درباره ناخودآگاه، رؤیاها و مکانیسم‌های دفاعی ذهن انسان، به سوررئالیست‌ها ابزاری برای کشف لایه‌های پنهان ذهن و همچنین انعکاس این لایه‌ها در آثار هنری فراهم کرد. طبق این دیدگاه، هنرمندان سوررئالیست تلاش می‌کردند تا به‌جای خلق تصاویر و مفاهیم عقلانی و منطقی، آنچه که به‌طور ناخودآگاه و در دل رؤیاها و احساسات بشر نهفته است، به‌نمایش بگذارند.

آثار سوررئالیستی به‌طور ویژه از تخیلات و تصاویری استفاده می‌کردند که از نظر بصری غیرعادی، غیرمنطقی و گاهی به‌نظر رویایی می‌آمدند. هنرمندان این مکتب تلاش می‌کردند تا واقعیت‌های معمولی و روزمره را در قالب‌هایی ناآشنا و عجیب به تصویر بکشند. این تصاویر معمولاً با استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده، به دنیای فراواقعی و ناشناخته انسان‌ها می‌پرداختند و ذهن تماشاگر را به چالش می‌کشیدند.

از جمله هنرمندان برجسته سوررئالیسم می‌توان به سالوادور دالی و ماکس ارنست اشاره کرد. دالی با نقاشی‌هایش مانند «تداوم حافظه» که در آن ساعت‌های نرم و آبکی به‌طرزی غیرواقعی و بی‌زمان در فضای بیابانی گسترده‌اند، دنیای سوررئالیستی خود را به نمایش گذاشت. آثار دالی، همچنان که به‌طور واضح غیرواقعی بودند، پرسش‌هایی درباره زمان، حافظه، و واقعیت‌های ذهنی انسان به‌وجود می‌آوردند.

ماکس ارنست نیز با استفاده از تکنیک‌های مختلفی چون کلاژ و نقاشی، تصاویری از دنیای وهم‌آلود و به‌طور مستقیم از ضمیر ناخودآگاه کشف‌شده، خلق کرد. ارنست، از روش‌هایی چون «جوش دادن» و «آبستراکسیون» برای ایجاد تصاویری سوررئالیستی استفاده کرد که فراتر از عقل و منطق بودند و به‌طور ناخودآگاه تأثیرات عمیقی بر بیننده می‌گذاشتند.

سوررئالیسم تنها در هنرهای تجسمی محدود نماند بلکه در ادبیات نیز رواج یافت. نویسندگان سوررئالیست مانند لوئی آراج و آندره برتون، در آثارشان به‌طور ویژه از جریان‌های ذهنی، تلقی‌های ناآگاهانه و تخیلات پرداخته‌اند. نویسندگان این مکتب با ترکیب منطق و ذهنیت ناخودآگاه، آثار ادبی ایجاد می‌کردند که به‌شدت از مرزهای واقعیت فراتر می‌رفتند و در آن‌ها می‌توانستیم از تجزیه و تحلیل‌های ذهنی و زبانی استفاده‌شده در بیان رویاها، توهمات، و احساسات انسانی به وضوح بهره ببریم.

در نهایت، سوررئالیسم به‌عنوان یک جنبش هنری و ادبی، در پی شکستن مرزهای واقعیت و پرداختن به دنیای ناخودآگاه و تخیلات انسان‌ها بود. این مکتب با استفاده از نمادها و تصاویر غیرمعمول، آثار خلاقانه‌ای خلق کرد که نه‌تنها تأثیرات عمیقی بر هنر قرن بیستم گذاشت بلکه به دنیای روان‌شناسی، فلسفه و حتی سیاست نیز ورود کرد و راه را برای جنبش‌های هنری و فلسفی بعدی باز کرد.

 

این مکاتب متنوع با تکیه بر ارزش‌های خود، همچنان تأثیر عمیقی بر ادبیات، هنر و اندیشه‌های بشری داشته و هر یک جلوه‌ای متفاوت از جهان‌بینی انسان را ارائه کرده‌اند.

مطالب مرتبط

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *